جدول جو
جدول جو

معنی چرخه زن - جستجوی لغت در جدول جو

چرخه زن
(عَ رَ)
ریسندۀ ریسمان و غزال. (ناظم الاطباء) ، گشت زن. پرسه زن. آنکه بیهوده و بدون قصد از سوئی بسوئی رود. رجوع به چرخه زدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرخ زدن
تصویر چرخ زدن
چرخیدن، گشتن، گردش، بر گرد خود یا چیزی گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چامه زن
تصویر چامه زن
نوازنده، خواننده، کسی که نغمه و سرودی را با ساز بزند یا بخواند، برای مثال بدان چامهزن گفت کای ماه روی / بپرداز دل، چامۀ شاه گوی (فردوسی - ۶/۴۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
(اُ جَ کَ دَ)
چرخ زدن و دور گشتن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(نَنْ دَ / دِ)
باخیزان. هر دوبمعنی درست کننده دیوار و بنا و خانه. باخسه هم گویند و کسی را که سنگ را بردیف روی دیوار چیند باخه زن گویند. (شعوری ج 1 ورق 179). و رجوع به باخره شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تَ)
رشتن و تافتن. (ناظم الاطباء). رجوع به چرخه زن شود، گشت زدن. پرسه زدن. بیهوده و بدون قصد راه رفتن. از سوئی به سوئی رفتن: چون روباه چرخه مزنید، هر زمان بجایی دیگر سر برزنید. (اسرار التوحید چ بهمنیار ص 237). رجوع به چرخه زن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ گُ نِ / نَ دَ)
بمعنی حرکت دوریست. (آنندراج). گرد گردیدن. بدور خویش گشتن چون سنگ آسیا. مانند گردباد بگرد خویش گردیدن. دور زدن. به دور خود یا بدور چیزی گشتن. به گرد خود گشتن:
هست به پیرامنش طوف کنان آسمان
آری بر گرد قطب چرخ زند آسیا.
خاقانی.
این گفت و نهاد بر زمین دست
چرخی زد و دست صبر بشکست.
نظامی.
گرد سر دولتیان چرخ ساز
تا شوی از چرخ زدن بی نیاز.
نظامی.
سر فروکن یکدمی از بان چرخ
تا زنم من چرخها بر سان چرخ.
مولوی.
بعد ازین چون مهر مستقبل نگردم جز به امر
پیش ازین گر چون فلک چرخی به رعنائی زدم.
سعدی.
، رقص صوفیانه کردن. سماع درویشانه کردن. از سر جذبه و شوق چرخیدن، چون صوفیان:
در وجد و حال بین چو کبوتر زنند چرخ
بازان کز آشیان طریقت پریده اند.
خاقانی.
، رقصیدن. بدور خود چرخیدن بنشانۀ رقص و پای کوبی و شادمانی:
شیر را چون دید در چه کشته زار
چرخ میزد شادمان تا مرغزار.
مولوی.
مه کرد شبی طواف آن کوی
صد چرخ دگر بذوق آن زد.
طالب آملی (از آنندراج).
، در تداول عامه، راه رفتن. گردش کردن. حرکت کردن بعنوان تفرج و تماشا چنانکه گویند: دیشب در خیابانها چرخی زدیم. تو اینجاها چرخی بزن تا من فلان کس را ملاقات کنم و برگردم. رجوع به چرخ و چرخیدن شود
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
کنایه از رقاص باشد. (برهان) (آنندراج). رقاص. (ناظم الاطباء). بازیگر:
در وجد و حال همچو حمام است چرخ زن
بر دیده نام عشق رقم کرده چون حمام.
خاقانی.
، کنایه از مردم سیاحت کننده باشد. (برهان). کنایه از سیاح. (آنندراج). سیاح و سیاحت کننده و مسافر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ خِ زَ)
چرخ پیرزن. آلت پنبه ریسی. آلت ریسندگی:
چرخ چون چرخ زنان نالانست
دل ز چرخ اینهمه نالان چه کنم.
خاقانی.
رجوع به چرخ پیرزن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چامه زن
تصویر چامه زن
نوازنده، خواننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخ زدن
تصویر چرخ زدن
دور خود گردیدن چرخیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرعه زن
تصویر قرعه زن
پانسه زن آنکه بقرعه فال زند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخ زدن
تصویر چرخ زدن
((~. زَ دَ))
چرخیدن، گشتن، آوارگی، سرگشتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
المتجوّل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
Prowler
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
rôdeur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
משוטט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
پرسه کرنے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
পথচারী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
mporomoko
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
배회자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
徘徊者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
คนเร่ร่อน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
भटकने वाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
pengembara
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
zwerver
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
merodeador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
vagabundo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
徘徊者
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
włóczęga
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
блукач
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
Streuner
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
бродяга
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پرسه زن
تصویر پرسه زن
vagabondo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی